جدول جو
جدول جو

معنی سوزن بان - جستجوی لغت در جدول جو

سوزن بان
کسی که در راه آهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مامور قطع یا وصل کردن ریل ها پیش از عبور قطار می باشد
فرهنگ فارسی عمید
سوزن بان
(زَ)
آنکه سوزن راه آهن را نگهبانی کند. آنکه در راه آهن بر سر دو راهی یا ایستگاه موظف است ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دوختن پارچه با دست و به وسیلۀ نخ و سوزن، دوخت و دوز
نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن
در پزشکی داخل کردن داروی مایع به بدن به وسیلۀ سوزن تو خالی، آمپول زدن، تزریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزندان
تصویر سوزندان
ظرف کوچک استوانه شکل که در آن سوزن بگذارند، جای سوزن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
کیسه ای که در آن سوزنها رانگهدارند. (آنندراج). استوانه ای کاواک از چوب یا فلز که در آن سوزن گذارند. (ناظم الاطباء) :
به تشریفت چو سوزندان جیب از نرمدست آل
زبانی آتشینم هست ولیکن درنمیگیرد.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ وَ دَ)
فروبردن سوزن در... (یادداشت بخط مؤلف) ، دوختن. بشغل خیاطی مشغول بودن. (یادداشت بخط مؤلف) ، با سرنگ مایعی را در بدن فروکردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سو سَ زَ)
کنایه از کسی که بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج). عاجز در تکلم یعنی آنکه زبان وی مانند سوسن است. (ناظم الاطباء) ، کنایه از فصیح و شیوا زبان. (آنندراج). فصیح و زبان آور یعنی زبان وی مانند گل سوسن و دارای همه قسم تکلم و تلفظ میباشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ پُ تَ / تِ)
از مصدر سوزن زدن. رجوع به سوزن زدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بچه مرغی که پرهای نوبرآورد و آن پرها بعینه مثل سوزن و خار باشد و آنراسیخ پر نیز گویند. (آنندراج) (از غیاث) :
به مرغانی که سوزن بال دیده
که جز اشک شرر دانه نچیده.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سوزن در نان یا گوشت گذاشتن و به حیوانات (مانند سگ) خورانیدن جهت کشتن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در راه آهن بر سر دو راهی و ایستگاه موظف است که ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
تزریق کردن تزریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزنبان
تصویر سوزنبان
مسئول ریل راه آهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
إبرةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
Needle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
coudre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
เย็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
nähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
шити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
szyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
缝纫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
costurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
سلائی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
সেলাই করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
kushona
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
cucire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
iğne yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
縫う
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
לתפור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
шить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
menjahit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
सुई से सिलना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
naaien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
바느질하다
دیکشنری فارسی به کره ای